مرد دویست ساله
یه فیلمی جدیدا دیدم به نام مرد دویست ساله
موضوع فیلم مربوط بود به یه رباط ماشینی که به عنوان خدمتکار در یه خانواده به کار گماشته شده بود.
بعد از مدتی صاحب خانه احساس کرد که رباطش دارای مقدار کمی احساسه و متفاوت با سایر رباطهاست - بنابراین سعی کرد که در ساختار فیزیکی رباط تغییراتی اعمال کنه و به آموزش و تربیت اون بپردازه - این مسئله تا جایی ادامه پیدا کرد که سطح آگاهی رباط بر اثر تعلیمات و مطالعات بالا رفت و خواستار آزادی شد.
و پس از آزادی سعی کرد تا به دنبال جستجوی کسی بر بیاد که رباطهای کاملتری رو طراحی کرده و این جستجو تا اونجا ادامه پیدا کرد که رباط موجودی شبیه به انسان شد و تونست مثل یه انسان - جوانی - چشیدن - لمس کردن - محبت کردن - عشق و حتی پیری رو تجربه کنه ... و به آرزوی دیرینه خودش که دادگاه نامش رو به عنوان یکی از انسانها ثبت کنه برسه ....
یه مطلب دیگه هم به ذهنم اومد- همیشه در بسته یک اتاق باعث کنجکاوی انسانها شده که بدونن پشتش چیه؟
برای رسیدن به اینکه پشت اون در چیه - تو باید چند تا چیز رو بدونی - یکی اینکه بدونی ماهیت در چیه ؟ و به این درک برسی که در فقط یه پوششه و هدف پشت در قرار گرفته و میشه برای رسیدن به اون چیزی که پشت پوششه سعی کرد و پوشش رو کنار زد. اما کنار زدن پوشش منوط به اینست که من جنس در رو بشناسم - چقدر سخته - آیا با یه ضربه میشه از بینش برد یا باید به وسایل دیگه ای متکی شد. یا آیا روزنه ای وجود داره که بشه از اون طریق مانع رو برداشت؟... اما به چیزهای دیگه ای هم نیازه - اینکه فضای پشت در با فضایی که من در اون هستم یکی است؟ چه موانعی میتونه اونور در وجود داشته باشه؟ ...
و مسئله اصلی و نهایی اینکه رسیدن به هدف پشت در برای چی باید برای من اینقدر مهم باشه که برای رسیدن به اون تلاشی مستمری رو در پیش بگیرم؟؟؟ آیا همیشه باید در جستجوی ناشناخته ها بود ؟ یا هدفی که الان در سطح آگاهی ما به یه مقام ارزشی رسیده مهم و اساسیه؟
مخلوطی از این دو گونه مطلب ترسیمی شد از علت وجود انسان - علت نیازهایی که در خودش احساس میکنه - علت جستجو و یافتن یک هدایت گر و تکامل یافته تر - علت اینکه همواره تلاش کرده که رشد جدیدی رو جایگزین رشدی ثابت شده قرار بده- علت اینکه دوست داره به هدف نهایی و رشد یافته ای که جلوش یه مانع است برسه - و برای رسیدن به اون تکامل و غایت نهایی لازمه که خودش رو بشناسه و آگاهی هاش رو ارزیابی کنه و اگه هنوز احساس میکنه که آگاهیش در حد اینکه موانع رسیدن به هدف رو برداره - نیست تلاش کنه که راهنما پیدا کنه و میان این راهنمایان سعی کنه از طریق نشانه ها اونهایی رو که کاملترن ببینه و راهنمای برتر رو برای کاملتر شدنش انتخاب کنه ...
در این بین خیلی چیزهاست که دوست داره بدونه - خیلی وقتها ناشناخته ها اونو بازی میدن و به جای اینکه به مهارتها و ارزشها و دانسته های کنونی خودش متمرکز بشه با چیزهایی که هنوز آگاهی کاملی نسبت به اونها نداره درگیر میشه...
در فیلم مرد دویست ساله صاحب و تعلیم دهنده رباط از حرکت و رشد خلق شده غرق در لذت و سروره و از دیدن رباطهایی که نتونستن خود درونیشون رو بشناسن و حرکت کنن و مثل یه وسیله مصنوعی فقط انجام وظیفه کردن و بعد از مدتی بلا مصرف در گوشه ای افتادن و از بین رفتن دچار غم و درد میشه ...رباط رشد یافته فیلم پس از اینکه به مرحله از تکامل رسید خودش سعی میکنه که دست رباطهای دیگرو هم بگیره و به همنوعانش کمک کنه که اونها هم پیشرفت کنن ولی این درک در همه رباطها یکسان نیست و تغییرات این رشد یافتگی در نوع برخورد اونها با محیط اطرافشون کاملا آشکاره...
اینا رو تا اینجا داشته باشید - تا بعد ادامه بدیم ...
حاچ خانوم فیلم می بینی حداقل شیرش کن بزار ما هم ببینیم شاید ما هم یکم سر عقل بیایم.
نوشته هات بسیار زیباست انشالله که موفق باشی.
سلام
چشم
...
سلام /بنده هم ولادت باسعادت امام عصر حضرت حجت مهدی(عج)را خدمت همه منتظران ظهور تبریک عرض میکنم .اللهم عجل لولیک الفرج /صلوات
سلام
مرد دویست ساله ؟
عنوان خوبیه
وبلاگ دویست ساله ؟
امیدوارم وبلاگ تو برسه به اونجا
پست دویست ساله ؟
نه دیگه
این یکی نمی تونه خوب باشه
مسیح منتظر بقیشه
...
سربلند بمونی و ایرونی
سلام
میلاد حضرت قائم را به شما دوست عزیز تبریک می گویم.
موفق باشی
ماه تنها
فیلم ندیده رو خوب تفسیر کردی
منتظر ادامه اون ....
البته خسته نباشی با این همه تایپ
همیشه سبز باشی