نقص و فطرت

یکی میگفت نداشتن باعث میشه که همیشه در وجودت یه خلا ایجاد بشه و تو همیشه دنبال این باشی که این خلا رو پر کنی...
حالا این خلا میتونه از نوع روحی باشه میتونه از نوع جسمی باشه

اول از کجا شروع شد؟

از همون اول اول.حتی بچه های تازه به دنیا اومده شیرخواره هم نقص رو در خودشون احساس میکنن...
اما وقتی نقص احساس میشه که آدم یه سطح آگاهی از خودش یا محیط اطرافش داشته باشه - ولی اونا که درکی از خودشون یا محیط اطرافشون ندارن...

اینه که میگیم یه سری احساسات هست که بدون آگاهی از درون انسان نشات میگیره به صورت فطری در نهاد انسانهاست.
ولی فطرت چیه؟ از کجا این موهبت در انسان رشد کرده ...

همین نشون میده که انسان یا حتی حیوانات و موجودات از همون ابتدا رشد یافته هستند البته این یه درجه ای داره (درجه سطح رشد یافتگی) ولی در ابتدای ورود به زمین این رشد در اونها دیده میشه به خاطر وجود چیزی که از همون ابتدا بدون اینکه تلاشی برای یافتنش صورت بگیره در وجودشون دیده میشه ...

چند وقت پیش وقتی برای سحری خوردن بلند شده بودم تلویزیون داشت یه فیلم مستند از تولد لاکپشتها نشون میداد ... لاک پشتها هیچ شناختی از محیط بیرون نداشتن و درست در فضای زیرین زمین به دنیا میومدن ولی وقتی خاک رو کنار میزدن مستقیم به سمت دریا میرفتن ... در حالیکه هیچ آگاهی قبلی از وجود دریا نداشتند...
استثناء‌ هم بود و یکی دو تا راه رو اشتباه میرفتن که این نشون دهنده عدم همون اندازه رشد بوده ...که البته چیزهای شبیه به این مورد خیلی خیلی زیاد و به حد وفور در زمین دیده میشه ...(دل هر ذره که بشکافی - آفتابیش در جهان بینی)

حالا این رشد اولیه یا فطرت اولیه چطور در نهاد موجودات گذاشته شده موضوع صحبت بعدیه ...

فعلا میخوام که تا همین جا هر چی به ذهنتون میرسه بیان کنید تا یک قدم بریم عقب تر ...

نیاز

شاید بشه نیاز رو به یه تابع تشبیه کرد تابعی که دامنه اون خواسته هاست و برد اون خواسته هایی که اجابت شده و باید این وسط یه قانون برای تابع تعریف کنیم که بتونه خواسته ها رو به برآورد شده ها ارتباط بده.و در آخر اصلا چرا چنین تابعی در زندگی انسان به وجود اومد و هدف نهایی از خلق چنین دستگاهی که اولش دو بعدیه و بعد رفته رفته چند بعدی میشه چیه؟!!!!!!!

مسلما همونطور که مسیح عزیز گفت : این خواسته ها هیچکدومشون کاذب نیست و از محلی به نام نقص نشات گرفته. که در هر مرحله از رشد - انواع تازه و مختلفی از اون آشکار میشه و باید برای رسیدن به برآورده شدنشون قانون تابعی وضع بشه که در همه حال کارساز باشه.و این قانون بتونه به طریقی درست و هدایت شده مسیرها رو تشخیص بده و اعضای دامنه رو به اعضای برد برسونه ...

وقتی یه نامه مینویسیم - قلم رو که روی کاغذ میاریم قصدمون انتقال احساسات و نوشته هاست به خواننده مقصدی که قراره نامه به اونجا ارسال بشه.
همه چیز محیاست : خواسته ما - مقصد نهایی - چیزی که قراره به مقصد نهایی ارسال بشه - وسایل نوشتاری - یه موسسه خدماتی که برای تسریع رسیدن نامه ایجاد شده و فرد باید بابت ارائه خدمات از سوی شرکت مربوطه مقادیری پرداخت کنه و وسایل ریز و بزرگ دیگری که همه باید در کنار هم قرار بگیرند تا نیاز ارتباط از یک سو و برآوردن هدف و رسیدن نامه به مقصد از سوی دیگر محیا بشه - اگه در این میان یکی از اجزا ناقص عمل کنه - پاکت پستی یا به مقصد نمیرسه - یا برگشت میخوره و یا به مقصدی اشتباهی فرستاده میشه .

بنابر این در برآورده شدن نیازها اول از همه باید دامنه تعریف شده باشه - دوم مقصد یا برد تعریف شده باشه و سوم وسایل رسیدن به هدف یا همون قانون تابع مشخص شده باشه .

من میخوام روی جزء جزءش یکم بیشتر بحث بشه - البته میشه یه روزه همش رو گفت ولی نمیخوام تند تند برم - میخوام روی هر قسمتش وقت گذاشته بشه و عصارش بیرون کشیده بشه تا بدونیم این چیزی که بیشترین فضای زندگی انسانها رو پر کرده و تلاشها و برنامه ریزی ها و طرح ها و ... رو به وجود آورده واقعا چیه ...

پس اول بریم سراغ دامنه یعنی خواسته ها و انواع اون و اینکه چرا نقص باعث ایجاد این دامنه وسیع میشه ....






مسیح عزیز لطف کردن و نظری دادن که حیفم اومد اینجا ننویسم. هر چند که من ازشون خواستم که خودشون در وبلاگ بنویسند ولی خضوع مانع شد:

ممنونم که اجازه دادی نظرم عادی خودمو بگم

می دونم که خودت بهترین پاسخها رو برای سوالایی که مطرح کردی داری و به موقع ارائشون خواهی کرد

ولی دوست دارم یه بار دیگه نظر عادی خودمو در باره ی موضوعات مورد علاقت بنویسم تا اگه صلاح دونستی مثل گذشته (؟) غلطاشو برام بگیری

پس حاشیه نمی رم


1 - صنم عزیز به نظر مسیح هیچ نیازی کاذب نیست

اگه باور کنیم که نیازی خودشو به ما نشون می ده و حسش می کنیم ؛ باید باور کنیم که واقعیت داره ... چون « واقع شده »

شاید بشه این جمله رو که : « کدومهاش کاذبن و کدومهاش واقعی و اصلی؟ » این طوریم نوشت :

کدوماش کم اهمیت و فرعی و غیر ضرورین و کدوماش مهم و اصلی و ضروری

...


2 - کاملا درست نوشتی که :

« ... شاید تو تعریف نیاز هم کلماتی پیدا بشه که نیاز به توضیح داشته باشه ... »

یکی از این کلمات می تونه « نقص »‌ باشه
یکی دیگش « انسان »
یکی دیگه « فطرت »
...

نیاز ملازم انسانه
چون نقص ملازم انسانه

از زمانی که نطفه ای شکل می گیره و شروعی می شه برای تکوین انسانی دیگه ، انسانی جدید ، انسانی متفاوت ، انسانی که شکل هیچ کس نیست ، انسانی که مثل هیچ کس نیست ، انسانی که تو انسانیت خودش و تو فطرت خودش مثل همه ی انسانهای دیگس و ... بله درست از همون زمان نیاز شکل می گیره و خودشو به انسانی که تا انسانیت و نام انسان گرفتن هنوز فاصله داره تحمیل می کنه

نیاز به محیطی امن
نیاز به شرایطی مناسب
نیاز به مواد اولیه ای برای رشد و نمو
نیاز به ...


چون

قبل از اون

این نقص بوده که همراه اون وجود ظاهرا ناچیز پدید اومده

حتی قبل از شکل گرفتن نطفه ی اولیه هم انسانهای بالقوه برای به فعل رسیدن ؛ « نیازمندن »

نیازمند به ...

...

بعدها که انسانی شکل می گیره و متولد می شه به مرور هر چه نقصش کم می شه نیازهاش بیشتر می شن !!!!؟؟؟؟

چی شد ؟

اگه نقص منشا نیاز باشه که تکامل باید باعث کم شدن نیاز بشه !

پس چه طور چنین چیزی ممکنه ؟

خوب

یه نکته ای این وسط هست

به نظر مسیح انسان یه انبار خیلی بزرگ تو وجود کوچیک خودش داره

انباری مملو از نقص و نیاز

بعضی از نواقص بشری اون قدر حیاتین که اگه رفع نشن موجودیتش به خطر میفته

پس نیازهایی که به این نوع نقایص مربوط می شن در اولویت قرار می گیرن و میان اول صف

به مرور که نقصهای اساسی و بیولوژیک و تکوینی ما رفع می شن بقیه نیازهامون فرصت بروز پیدا می کنن

ضمن این که رفع بعضی از نقصها پیش نیازی هستن برای ایجاد فرصت بروز برای نواقص بعدی و به تبع اون ؛ نیازهای مرتبط با اون نواقص

3 - بعضی از نیازها ممکنه تا آخر عمر تو ترافیک بمونن و اصلا فرصت بروز پیدا نکنن

این به عوامل زیادی بستگی داره

« نوع تربیت »
« جو فرهنگی حاکم بر جامعه »
« شناخت هر فرد نسبت خود
و نواقص خود »
و نیازهای خود
و شاید بشه گفت
اهدافی که عشق رسیدن بهشون
ما رو متوجه یه سری از نیازهایی که اصلا بهشون فکر نکرده بودیم می کنه

پس نیاز خود «‌ نیاز » داره به زمینه ای برای بروز و ظهور

شاید دلیلش این باشه که انسان و نیاز با هم همزادن !!!

و نیاز هم مفهومی انسانیه

...


4 - بچه ای رو در نظر بگیر که هر چه آرزو می کنه و نیاز داره به محض اراده کردن در اختیارش قرار می دن

چنین کودکی ممکنه هیچ وقت نیاز به « قدرت مبارزه » رو حس نکنه

تا این که احتمالا یه بار چیزی رو طلب می کنه که والدینش به هر دلیل تشخیص می دن نباید خواسته شو اجابت کنن

در این حالت او متوجه نیازی جدید تو وجودش می شه

نیازی برای به دست آوردن حربه ای که بتونه با استفاده از اون نظرشو به دیگران تحمیل کنه

تو این حالت او نسبت به یکی از نیازهای مستتر در وجودش در یه سطح بالاتر آگاه می شه

پس « آگاهی » نسبت به نیاز یکی از پیش نیازای بروز نیازه

5 - پیر مردی رو در نظر بگیر که آرزو می کنه به جوون 20 ساله ای تبدیل بشه

ممکنه این پیرمرد تو وجودش نیاز شدیدی به این کار حس کنه

و زندگی بدون قدرتهای دوران جوونی براش از مرگ هم بدتر باشه

چنین فردی چون می دونه راهی که تو مسیر زندگیش طی کرده یه راه بی بازگشته با این که به این نیازش آگاهی داره ولی به این نیاز مجال بروز رو نمی ده

پس « امید » به رفع نیاز و میزان « منطقی » بودن نیاز پیش نیازیه برای جدی گرفتن و مجال بروز دادن به نیاز

6 - انسان موجودیه که میل شدیدی به نمره دادن و ارزشگذاری داره

برای هر چیزی ارزشی قایله و به نسبتِ « امتیاز و ارزشی » که به هر نیاز خودش می ده اولویت بروز نیازهاشو رو سورت می کنه

7 - همون طور که نیاز و رفع اون می تونه اهداف ما رو تعیین کنه اهدافی‌ که توی یه سطح از وجودمون برای خودمون در نظر می گیریم می تونن نیازهای سطوح دیگرمونو بهمون بشناسونن

پس گاهی « هدف » خود زمینه ساز بروز نیازه

این که هی از واژه بروز استفاده می کنم به این دلیله که عقیده دارم نیاز ایجاد نمی شه

بلکه نیاز شناسایی می شه و ...

خوب

نمی خوام قضیه رو مرغ و تخم مرغی کنم

چون اصلا این طور نیست

به نظر مسیح

وجود

و زندگی

و نواقص

و اهداف

و نیازهای ما

در سطوح مختلفی قرار دارن

که هر کدوم از اونا تو هر سطح می تونن موجب شناسایی و بروز موارد مشابهی در سطوح دیگه بشن

من برای ارضای نیاز خودبرتر بینی و کمال جویی افراطی خودم ممکنه که دوست داشته باشم پونصد تا برده داشته باشم !!!

و این رو برای خودم به عنوان یه هدف در نظر بگیرم

در راه رسیدن به این هدف حس می کنم که «‌نیاز » دارم قدرت و ثروتی برای خودم فراهم کنم که با اتکا به اون بتونم به هدفم برسم

پس کسب قدرت و ثروت می شه یه هدف جدید برای رفع یه نیاز جدید

شاید در راه رسیدن به قدرت و ثروت حس کنم که نیاز دارم اعتماد مردم رو جلب کنم

پس جلب اعتماد سایرین می شه یه هدف جدید برای یه نیاز جدید

شاید در راه رسیدن ...

پس ...

8 - نیاز وقتی می تونه حرکت ایجاد کنه که به « خواسته » تبدیل بشه

مسیح تلفن همراه نداره

می دونه که تلفن همراه وسیله ای مفیده

ولی اینم می دونه که خیلی نیازهای دیگه تو زندگیش صف کشیدن که رفعشون از نیاز به تلفن همراه واجب تره

پس با اولویت بندی در نیازهاش ؛ نیاز خودشو به داشتن تلفن همراه می فرسته توی صف

حالا این که اولای صف قرارش بده یا وسطا یا آخرا زیاد مهم نیست

مهم اینه که این نیازش فعلا به خواسته تبدیل نمی شه

تا زمانی که نوبتش برسه

حالا فرض کن که بیان و اعلام کنن که از پول نفتتون می خواهیم به هر ایرونی یه تلفن همراه با اعتبار مادام العمر بیست هزار تومن مکالمه در ماه به طور مجانی بدیم

تو چنین شرایطی نیاز مسیح به تلفن همراه تبدیل به خواسته می شه

چون «‌ حقی » برای خودش قائله

و چون زمینه ای برای رفع این نیاز پیدا کرده

پس نیاز همیشه به تنهایی حرکت زا نیست

این خواسته هست که ( بعد از گذشتن از مرحله ی نیازهای پایه ) می تونه برای رفع نیازهای بعدی حرکت ایجاد کنه ...

...

خوب

می دونم که خیلی در هم بر هم و قاطی پاطی نوشتم

عذر می خوام

وقتم خیلی محدوده این روزا

سعی می کنم بعدها اگه سعادتی بود بیام و بقیشم بنویسم

اما اینو در آخر می نویسم که

هر چند عقل و تدبیر رو تو فرهنگ افراط و تفریطی ما گاهی مذموم می دونن

ولی

عقل

بیخود

پیامبر درونی

لقب نگرفته

و در بیشتر موارد می تونه راهی رو برای اولویت بندی خواسته ها و اهداف ما نشون بده

این راه می تونه استفاده از تجربیات دیگران باشه یا ...

...

عذر می خوام اگه انشام کمی عجولانه به نظر می رسه